اشتباهات انگیزشی در تربیت، تا جایی که به یاد دارم در دوران تحصیل تشویق و توجه بیشتر معلمان نسبت مستقیمی با وضعیت درسی دانشآموزان داشت. بهطور مثال، اگر دانشآموزشی وضع درسیاش خوب بود، معلم هنگام پرسش شفاهی به او فرصت بیشتری میداد یا اگر تکلیفی را نمیآورد، با مسامحه رفتار میکرد و اگر هم نمرۀ خوبی میگرفت، شور و هیجان معلم برای تشویق او افزونتر بود. در مقابل، برای دانشآموزی که ضعیف به حساب میآمد و به اصطلاح تنبل بود، هم حوصلۀ معلم کمتر بود و هم همه چیز از درس پرسیدن تا بررسی تکالیف و نمره دادن، سرسری میگذشت. حتی در خانهها هم والدین که بهطور معمول فرزندان زیادی داشتند، گاهی همۀ فرزندان را به یک چشم نمیدیدند و یکیدو فرزند عزیزدردانه به حساب میآمدند!
انگیزش هم مستلزم رعایت عدالت است
ما از کودکی یاد گرفته بودیم دانشآموز وقتی مورد توجه قرار میگیرد که شاگرد اول، دوم و سوم باشد و بقیه سیاهی لشکری بیش نیستند! توجه، تشویق و جایزه مانند خیلی چیزهای دیگر، به تساوی بین دانشآموزان توزیع نمیشد و سهم هر کس بهفراخور جایگاهش در درس و تکالیف بود. به نظر میرسد این رویه در طول سالها تغییر چندانی نکرده است و همانگونه که ناعدالتی آموزشی وجود دارد، ناعدالتی انگیزشی هم بسیار رایج است.
دلایل متعددی موجب میشوند که مدرسه و معلم عدالت انگیزشی را رعایت نکنند. نکتۀ مهم آن است که ناعدالتی انگیزشی به ناعدالتی آموزشی دامن میزند. به همین ترتیب، ناعدالتی آموزشی هم ناعدالتی انگیزشی را تقویت میکند و این چرخه بهطور مستمر ادامه مییابد. در واقع، بین ناعدالتی انگیزشی و ناعدالتی آموزشی، رابطۀ علت و معلولی برقرار است و ضعف و کاستی هر کدام، دیگری را تحت تأثیر قرار میدهد. البته باید توجه داشت که بهطور معمول و در بیشتر موارد، این چرخه با ناعدالتی انگیزشی شروع میشود و سپس چرخه ادامه مییابد.
ناعدالتی انگیزشی زمانی رخ میدهد که به هر دلیلی، عدهای را برای ایجاد یا تقویت انگیزش شایستهتر بدانیم یا برای انگیزش عدهای بیشتر تلاش کنیم و عدهای دیگر را نادیده بگیریم.
ناعدالتی انگیزشی گاهی آشکار و زمانی هم پنهان یا ناخواسته است. ممکن است طرز فکر مدیر و معلمان و برداشت آنان از تربیت بهگونهای باشد که توجه بیشتر به دانشآموزانی که قوی و زرنگ محسوب میشوند را ضروری و بدیهی بدانند. کم نیستند کسانی که تصور میکنند چون عدهای در هوش، استعداد، تحصیلات و تواناییهای دیگر، برجستگیهایی دارند، شایستۀ توجه و تشویق بیشتری هستند. طبعاً اگر همین گروه حتی بر زبان نیاورند، اما در عمل، تعداد دیگری از دانشآموزان که عادی یا ضعیف و تنبل تلقی میشوند را از نظر انگیزشی چندان مورد عنایت قرار نمیدهند. ناعدالتی انگیزشی گاهی هم ناخواسته است و با عوامل پنهان و ناخودآگاه ارتباط دارد. تیپ شخصیتی، آموزههای فرهنگی، تجربههای شخصی، علایق و گرایشها و عوامل دیگر میتوانند موجب آن شوند که مدیر، معلم و حتی مادر و پدر، کودک یا نوجوانی را در مرکز توجه خود قرار دهند و دیگری را نادیده بگیرند.
در مدرسهای که عمدتاً عدۀ خاصی از دانشآموزان در همه یا بیشتر عرصهها حضور دارند، میتوان نگران ناعدالتی انگیزشی بود. وقتی در مدرسه، تعداد مشخصی از دانشآموزان برای هر فراخوان علمی، هنری، مشارکتی، مسابقهای و غیره، اعلام آمادگی میکنند و بقیه یا خودشان حضور نمییابند یا کسی سراغشان نمیرود، بهطور حتم روند انگیزشی معیوب است. به همین ترتیب، زمانی هم که میخواهند دانشآموزانی را از طرف مدرسه برای فعالیتی معرفی کنند، همیشه عدهای بهعنوان گلچین یا ویترین مدرسه انتخاب میشوند، نمیتوان مدعی عدالت انگیزشی شد.
زمینههای ناعدالتی انگیرشی در کلاس هم کم نیستند. شناختهشدهترین وجوه ناعدالتی انگیزشی تبعیض، تحقیر، پیشداوری و نادیده گرفتن دانشآموزان است. کمتوجهی یا بیتوجهی معلم به تفاوتهای فردی کودکان و نوجوانان نیز نمونهای دیگر از این موضوع محسوب میشود. گاهی بحثهایی چون استعداد و تیزهوشی هم، تفکر تربیتی معلم را به انحراف میکشاند. وقتی این تصور به وجود میآید که دانشآموزی: استعدادها یا مهارتهای خاصی دارد، تیزهوش است، هنرمند است و خلاصه برتری خاصی دارد، ممکن است توجه و گرایش معلم به سمت او بیشتر میشود و حتی او را شایستهتر از بقیۀ دانشآموزان تلقی کند.
پیش میآید که تلاشهای و موفقیتها فردی دانشآموزان هم معلم را تحت تأثیر قرار دهند. وقتی دانشآموزانی زرنگ و عدهای دیگر تنبل شناخته میشوند، احتمال دارد هم توقع انگیزشی معلم از آنان متفاوت باشد و هم خود او برای انگیزش زرنگها تلاش بیشتری صرف کند.
گاهی فرزندان در خانواده از ناعدالتی والدین در تقسیم امکانات و خدمات شاکی هستند، اما زمانی هم شکایت آنان در بارۀ تقسیم ناعادلانۀ توجه والدین است. وقتی یکی از فرزندان گلایه میکند که مادر یا پدر به فرزند دیگر بیشتر توجه نشان میدهد، در واقع از ناعدالتی انگیزشی شاکی است.
ناعدالتی انگیزشی میتواند مقدمۀ ناعدالتی آموزشی باشد. همانگونه که در موضوع عدالت آموزشی دغدغهها و حساسیتهایی داریم، لازم است در تربیت، برای عدالت انگیزشی هم حساس باشیم و تلاش کنیم.
انگیزش الزاماً نباید برنده و بازنده داشته باشد
یکی از تبعات قابل انتظار تفکر انگیزشی رقابتی و به جان هم انداختن افراد، تمایل به اعلام برنده و بازنده است. گاهی برای کاستن از عواقب نامطلوب موضوع، کلمههای برنده و بازنده با واژهها و تعابیر دیگری عوض میشوند. مثلاً گفته میشود هدف برنده و بازنده شدن نیست و افراد باید با هم دوست باشند! یا همه برندهاند و چیزی از ارزشها و لیاقت طرف مقابل – همان بازنده – کم نمیشود!
وقتی پای مفهوم «برنده و بازنده» پیش میآید، نمیتوان بعضی واقعیتها را انکار کرد، از جمله:
- بهطور معمول تعداد بازندهها بیشتر از برندهها است. در بیشتر مواردی که افراد به خاطر درس، ورزش و هر نوع تلاش برای پیروزی، رودرروی هم قرار میگیرند، بازندهها در حد قابل توجهی از برندهها فزونتر هستند. در یک کلاس از بین ۳۰ – ۲۵ دانشآموز بهطور معمول، فقط یکی دو نفر شاگرد اول میشوند و بقیه که در رتبههای بعدی قرار گرفتهاند، بازندگان هستند. در یک دورۀ رقابت ورزشی، در نهایت یک نفر یا یک تیم اول میشود و قهرمان لقب میگیرد و حتی دوم و سوم شدن بیاهمیت به نظر میرسد.
- برندهها مورد توجه قرار میگیرند، نه بازندهها. فرایند طبیعی رودررو قرار گرفتن افراد آن است که برندهها چون برندهاند، بیشتر مورد توجه قرار میگیرند و توجه به بازندهها از حد تعارفات و تشریفات فراتر نمیرود. گاهی بعضی رقابتهای کلاسی، مدرسهای و سازمانی طوری طراحی و برنامهریزی میشوند که با معلوم شدن برنده، بازندهها مورد بازخواست یا توبیخ قرار گیرند.
- برندهها نفع بیشتری میبرند. میتوانیم ثابت کنیم که مثلاً در یک رقابت ورزشی، فرد یا تیم بازنده در دورۀ بعد باانگیزۀ بیشتر تلاش کرده و و بالاخره برنده و قهرمان شده است. اما اولاً بهطور معمول برندهها نفع بیشتری میبرند، ثانیاً اگر برنده در دورۀ بعد بازنده شد، ناچار است همان عواقب نامطلوب عاطفی را تحمل کند و ثالثاً در تربیت نمیتوان قبول کرد که برنده و بازندهای باشد، حتی اگر جای آنها عوض شود و بازندۀ دیروز، برندۀ امروز باشد.
تفکرِ رقابت، به جان هم انداختن افراد و اعلام برنده و بازنده، تفکری خطرناک در تربیت است. باز میتوانیم توجیه کنیم که افراد در جریان زندگی واقعی، با برنده و بازنده شدن مواجه خواهند شد. حتی اگر چنین واقعیتی را بپذیریم، الزامی ندارد که انگیزش را به میدان برنده و بازنده تبدیل کنیم. در این باره، بیشتر بحث خواهیم کرد.
ابراهیم اصلانی
روانشناس تربیتی
منابع
اصلانی، ابراهیم. (۱۳۹۴). مدرسۀ بدون رقابت. تهران: نشر دوران.
سیف، علیاکبر. (۱۳۹۸). روانشناسی پرورشی نوین / روانشناسی یادگیری و تدریس. تهران: نشر دوران.
.