زندگی؛ میدان جنگ یا مزرعۀ آخرت؟!

زندگی؛ میدان جنگ یا مزرعۀ آخرت؟!
آیا می‌توان بدون درک عمیق فلسفۀ زندگی، به تربیت صحیح فرزندان پرداخت؟ بسیاری از والدین به دنبال راهکارهای فوری و آماده برای تربیت هستند بدون آن‌که به مبانی و اصول تربیت توجه کنند. در واقع، فلسفۀ زندگی والدین نقش اساسی در تربیت آنان دارد و والدینی که به مفاهیم عمیق‌تری از زندگی توجه ندارند، در تربیت فرزندان خود با مشکلاتی مواجه خواهند شد. ما به این نکته تأکید می‌کنیم که تربیت نمی‌تواند جدا از فلسفۀ زندگی باشد و پرسش‌هایی کلیدی در مورد انتقال ارزش‌ها و نگرش‌های صحیح به فرزندان را مطرح می‌کند. همچنین، تأثیر نگرش‌های مختلف به زندگی، نظیر "میدان جنگ" یا "مزرعۀ آخرت"، بر تربیت فرزندان تاثیرگزار و اهمیت درک عمیق والدین از این مفاهیم مورد تأکید قرار گرفته است.

نویسنده آقای ابراهیم اصلانی

روانشناس فرهنگی و تربیتی

تأملی بر مفهوم زندگی از نگاه والدین و تأثیر آن بر تربیت فرزندان

امروزه وقتی پای مسائل تربیتی در خانه و مدرسه پیش می‌آید، مثل همۀ امور دیگر زندگی‌، همه دنبال پاسخ‌های فوری و سریع و راهکارهای آماده و سهل‌الوصول هستند. همه نسخۀ شفابخشی می‌خواهند که زود جواب دهد، بدون آن‌که حوصلۀ اندیشیدن به مبانی و علت‌ها را داشته باشند. اگر بخواهیم درست زندگی و تربیت کنیم، نسخه‌پیچی روشِ راهگشایی نخواهد بود. دقت کنیم که تربیت از اصول و مبانی شروع می‌شود و نه از روش‌ها و راهکارها. میزان موفقیت والدین در تربیت، تا حد زیادی به درک آنان از چیستی و چرایی زندگی و تربیت بستگی دارد، اما این موضوعی نیست که برای بسیاری از والدین امروزی مهم و جذاب باشد. مادران و پدران قدیمی اهمیت خاصی به چیستی و چرایی زندگی می‌دادند و برای همین، در مورد ارزش‌ها، باورها و اعتقادات حساسیت‌های بیشتری داشتند.

چگونه تربیت کردن نمی‌تواند مفهومی جدای از چگونه زندگی کردن باشد. به عبارت بهتر، این «فلسفۀ زندگی» است که «فلسفۀ تربیت» را می‌سازد. مادر و پدری که در بارۀ فلسفۀ زندگی چندان حساس نباشند و به‌طور جدی به آن نیندیشند، بدون آن‌که خود متوجه باشند، احتمالاً در مسائل تربیتی هم با ابهام‌ها و دشواری‌هایی مواجه خواهند شد.

به این مسائل تربیتی فکر کنید، اما این بار از زاویۀ فلسفۀ زندگی:

  • آیا توانسته‌ام ارزش‌های انسانی و دینی و اخلاقی را به فرزندم انتقال دهم؟
  • آیا فرزندم درک مطلوبی از زندگی، دنیا و آخرت دارد؟
  • آیا فرزندم از رضایت و آرامش درونی بهره‌مند است و نگاهی شاداب و پویا به زندگی دارد؟
  • آیا رعایت آداب‌معاشرت توسط فرزندم، در حد مطلوبی است؟
  • آیا فرزند من مسئولیت‌پذیر است؟

مادر و پدر خودساخته، هدفمند، متعهد و پویا می‌توانند فرزندی شایسته تربیت کنند. شاید بگویید مادرها و پدرهایی هستند که اصلاً به چنین موضوعاتی اهمیت نمی‌دهند و در فرزندپروری موفق هم هستند. اینجا دو نکته قابل طرح است؛ اولاً ایده‌آل‌ها و اهداف چنین والدینی چقدر انسانی، اخلاقی و مقبول است و ثانیاً ملاک موفق بودن چیست. در دنیای مصرف‌زده و رقابتی امروز، انگیزۀ عده‌ای در چرخۀ زندگی، پیشرفت به هر روش ممکن و جلو زدن از دیگران به هر قیمتی است. این برای هر مادر و پدری مهم است که بدانند فرزندشان را با چه نیت و مقصدی بزرگ می‌کنند، اما مهم‌تر این است که تکلیف خودشان با زندگی مشخص باشد.

کارنامه‌ای که همیشه باز است!

راه فرار همیشگی والدین برای نیاندیشیدن در بارۀ مسائل اساسی زندگی و تربیت، به کار بردن جمله‌ای معروف است: «کارنامۀ من بسته شده است!» و در ادامه، استفاده از این توجیه که از ما گذشته است و الان نوبت جوان‌ترها است! مادرها و پدرها برای آن‌که خودشان را درگیر مسائل جدی تربیت نکنند، به انواع ترفندهای دیگر هم روی می‌آورند، از جمله این‌که: وقت نیست، کی حوصله دارد، ذات انسان باید خوب باشد، کسی از سرنوشت آدم‌ها خبر ندارد، من بیشتر از این نمی‌توانم و …؛ اما هر چه بگوییم و هر توجیهی بیاوریم، نباید فراموش کنیم که زندگی شوخی نیست، بلکه یک واقعیت است؛ هم زندگی خود ما و هم زندگی فرزندان‌مان.

بنابراین، تا زنده هستیم، کارنامه‌مان باز است و هیچ‌وقت بسته نمی‌شود. اگر در زندگی هر کاری می‌کنیم، موظف هستیم حداقل بخشی از زندگی را هم به خودِ «زندگی» اختصاص دهیم، یعنی چیستی و چرایی زندگی و تبعات آن. تربیت را هم باید از این منظر ببینیم و گاهی از خود بپرسیم که غایت من از تربیت فرزندم چیست؟ چه نوع انسانی می‌خواهم بار بیاورم؟ اهداف و آمال تربیتی من مشخص و روشن است؟ آیا آن‌چه انجام می‌دهم و وقت و تلاشی که صرف می‌کنم، مرا به آن‌چه در تربیت فرزندم می‌خواهم، می‌رساند؟

مفهوم زندگی

در بحث فلسفۀ زندگی، یک بحث مهم مفهوم زندگی است، موضوعی که کمتر به‌طور جدی به آن می‌اندیشیم. خداوند به ما موهبت زندگی عطا کرده است تا چه بکنیم؟ تصور ما از زندگی و بودن در عرصۀ حیات چیست؟ زندگی می‌کنیم که چه بشود؟ در زندگی، نسبت ما با دیگران چیست؟ رویدادهای زندگی را چگونه باید ببینیم؟

درک والدین از مفهوم زندگی از موضوعاتی است که تأثیر مستقیمی بر نگاه تربیتی آنان دارد. تا به حال دقت کرده‌اید که زندگی را چگونه به فرزندتان معرفی می‌کنید؟ وقتی با فرزند ۶- ۵ ساله‌تان در بارۀ شغل آیندۀ او صحبت می‌کنید و او شغلی را معرفی می‌کند، شما چه توضیحاتی می‌دهید؟ مثلاً فرزندتان می‌گوید می‌خواهد پلیس شود. شما این شغل را چگونه توصیف می‌کنید: پلیس کسی است که به جنگ دزدها می‌رود و آنان را دستگیر می‌کند یا پلیس کسی است که تلاش می‌کند مردم در آرامش زندگی کنند. وقتی برای فرزند ۱۰ ساله‌تان در مدرسه مشکلی پیش آمده و مثلاً با دوستش دعوا کرده است، عکس‌العمل شما چیست، به‌ویژه اگر متوجه شوید که حق با فرزندتان است و طرف مقابل زورگویی و قلدری کرده است؟  فرزند ۱۵ ساله‌تان به چیزهایی علاقه‌مند است که باب طبع شما نیست، مثلاً راضی نیستید با کسانی دوست باشد، چگونه این موضوع را طرح می‌کنید؛ هر چه بدی و پلیدی است، به دوستان او نسبت می‌دهید یا فضایی به وجود می‌آورید که فرصت یافتن شواهد و تصمیم‌گیری داشته باشد؟

در گوشی با مامان و بابا: هدیه‌های پنهان
مشاهده

ما بدون آن‌که متوجه باشیم و خواسته و ناخواسته، گاهی مفهومی از زندگی را به فرزندان‌مان منتقل می‌کنیم که چه بسا خودمان هم روی آن چندان نیندیشیده‌ایم و تصور درستی از آن نداریم. بعد از این به تعابیری شبیه آن‌چه می‌آید، بیشتر توجه کنید:

  • تو باید حقت را بگیری!
  • نگذار کسی به تو زور بگوید!
  • اگر نزنی، تو را می‌زنند!
  • اگر یکی زدند، تو دو تا بزن!
  • اگر پررو نباشی، به جایی نمی‌رسی!
  • زندگی میدان جنگ است؛ نباید جنگ را ببازی!
  • به هیچ‌کس اعتماد نکن!
  • همه حقه‌باز و دغل هستند!
  • همه دنبال این هستند که سرت کلاه بگذارند!

نمی‌گویم همۀ این تعابیر کاملاً نادرست است، اما اولاً باید ببینیم هر نکته‌ای را کجا و برای چه رویدادی به کار می‌بریم و ثانیاً فراوانی کاربرد این‌گونه نکات در چه اندازه‌ای است. خوب است که فرزندمان را طوری بار بیاوریم که مراقب خودش باشد و در صورت لزوم، از خودش دفاع کند، اما بد نشان دادن همه و سلب اعتماد از همه کس، شاید همه جا منطقی نباشد. حتی اگر زمانه، زمانۀ بدی باشد، بارآوردن فرزندی که همه چیز را با نفرت، شک، بدبینی، خشونت و پلیدی ببیند، نه تنها حس منفی به زندگی را در او تقویت خواهد کرد، بلکه چه بسا خودش را هم وارد چرخۀ آدم‌های شر و دغل بکند!

 

تربیت فرزندان به درک والدین از مفهوم زندگی وابسته است و این درک می‌تواند تأثیرات عمیقی بر روش‌های تربیتی آن‌ها داشته باشد. والدین باید به فلسفۀ زندگی خود اهمیت دهند، زیرا نحوه برخورد آن‌ها با مسائل زندگی، نقش اساسی در شکل‌گیری نگرش و ارزش‌های فرزندانشان دارد.

نگاه به زندگی و تربیت

«زندگی میدان جنگ است»؛ این تعبیری بسیار رایج از زندگی است که در موقعیت‌های مختلف و از زبان آدم‌های گوناگون شنیده‌ایم. تعبیر پیامبر اکرم(ص) هم برای ما آشناست که: «دنیا مزرعۀ آخرت است». اگر چه از تعابیر زیادی دیگری می‌توان برای تبیین مفهوم زندگی نام برد، من از همین دو تعبیر برای نتیجه‌گیری بحث حاضر استفاده می‌کنم. هدف عمده، توجه دادن والدین برای تأمل در بارۀ مفهوم زندگی و تأثیر آن بر تربیت فرزندان است.

واقعاً زندگی میدان جنگ است یا مزرعۀ آخرت؟ پاسخ‌ها بسته به اندیشه‌ها و تجربه‌های افراد می‌تواند متفاوت باشد. مهم این است که بدانیم خودمان کدام را بیشتر قبول داریم و فرزندمان را بر کدام تفکر نسبت به زندگی تربیت می‌کنیم. اگر تصور کنیم زندگی سراسر بر مبنای جنگیدن و مبارزه است، با افراد، موقعیت‌ها و رویدادها به نوعی مواجه خواهیم شد و اگر زندگی را مزرعۀ آخرت بپنداریم، به نوعی دیگر.

تأکید می‌کنم که هر فرد ممکن است در میان این دو طیف – میدان جنگ یا مزرعۀ آخرت – جایگاه متفاوتی داشته باشد. خوب است متعادل و منطقی بیندیشیم. اگر زندگی را به فرزندمان عرصۀ جنگ و رویارویی معرفی می‌کنیم، این را هم بگوییم که زندگی فرصت و موهبتی برای خودسازی، مهراندیشی، نوع‌دوستی، به زیستن و با هم زیستن است. اگر هم جنگ و مبارزه‌ای لازم بود، اولاً باید بتواند موقعیت و ضرورت را تشخیص دهد و ثانیاً عدالت و انصاف را رعایت کند. البته نباید هم در مبارزه کوتاه بیاید و تا جایی که می‌تواند، باید از خود مایه بگذارد. زندگی همیشه میدان جنگ نیست، اما هر وقت کار به جنگ کشید، باید برای آن آماده بود و با تمام توان وارد میدان شد.