در نگاه نخست، کلماتی چون «پرنس» یا «پرنسس» ، شاید بار منفی نداشته باشدو حتی نشانه عشق و احترام در خانواده و اطرافیان باشد اما این نوع رفتار با فرزند فارغ از این کلمات سبب تربیت نازپرورده، فرزند جداشده از واقعیت های اجتماعی، خودمحور و بدون مرز و قانون، بدون مسئولیت، خودبین، مغرور، خالی از اعتماد به نفس، تاب آوری پایین، حساس و ضد اجتماع می شود. تربیت پرنس و پرنسسوارانه یعنی ساختن جهانی خیالی برای کودک؛ جهانی که در آن همه چیز به میل اوست، شکست معنایی ندارد، و دیگران موظفاند او را خوشحال نگه دارند.
گاهی والدین، از سر عشق و حمایت، فرزند خود را همچون شاهزادهای میپرورند: همیشه در مرکز توجه، همیشه برنده، همیشه معاف از مسئولیت و خطا. اما این شیوه که در روانشناسی از آن به عنوان تربیت نازپرورده overindulgent parenting یاد میشود، میتواند در آینده پیامدهای عمیقی بر رفتار، شخصیت و روابط اجتماعی کودک بگذارد.
جهان خیالی کودک پرنس و پرنسس وار
کودکی که در چنین فضایی رشد میکند، به تدریج باور میکند که جهان موظف است مطابق میل او پیش برود.
والدینی که هر خواستهاش را بیدرنگ برآورده میکنند، برایش جهانی میسازند بدون قانون، بدون مرز و بدون ناکامی. در این جهان خیالی، «من» کودک محور همه چیز است و دیگران فقط نقش خدمتگذار را دارند.
این نگاه، پایهی شکلگیری نوعی خودمحوری شناختی و عاطفی است؛ کودک درک نمیکند که دیگران نیز احساسات، خواستهها و محدودیتهای خود را دارند.
ویژگیهای تربیت پرنسوارانه
کودک پرنسوار در ظاهر مودب و دلنشین است، اما در باطن نمیتواند «نه» بشنود. انتظار دارد همه چیز طبق میلش پیش برود، از اشتباهکردن میترسد، و در برابر قوانین انعطاف ندارد. او ممکن است در کودکی جذاب به نظر برسد، اما در نوجوانی و بزرگسالی، با کوچکترین ناکامی فرو میریزد.
در سوی دیگر، والدینی قرار دارند که ناخودآگاه، خدمتکاران سلطنتی این شاهزاده کوچک شدهاند؛ همیشه آمادهاند تا وسایلش را جمع کنند، مسئولیتهایش را به عهده بگیرند، و احساس گناه کنند اگر کودکشان ناراحت شود.
خطاهای رفتاری در دوران کودکی
۱. تحمل پایین ناکامی:
در کودکانی که همیشه برندهاند، حتی یک «نه» ساده یا نادیده گرفته شدن میتواند طوفانی از خشم، گریه یا قهر به راه اندازد.
چنین کودکی یاد نگرفته که ناکامی بخش طبیعی زندگی است. در مدرسه یا بازیهای گروهی، وقتی نتیجه مطابق میلش نیست، از همکاری و تداوم فعالیت خودداری میکند.
۲. وابستگی شدید به والدین:
او نمیداند چگونه مستقل تصمیم بگیرد، زیرا همیشه دیگران برایش انتخاب کردهاند. این وابستگی در ظاهر محبتآمیز است، اما در واقع مانع رشد اعتمادبهنفس و مهارت تصمیمگیری میشود.
۳. ضعف در مهارتهای اجتماعی:
کودک پرنسوار معمولاً تمایلی به اشتراک وسایل، نوبتدادن یا مصالحه ندارد. در جمع، میخواهد مرکز توجه باشد و در صورت بیتوجهی، واکنشهای افراطی نشان میدهد.
او بهجای دوستیهای واقعی، به روابط یکطرفه تمایل دارد که در آن نقش «ویژه بودن» خود را حفظ کند.
۴. وابستگی به تحسین:
بهجای تلاش درونی برای رشد، منتظر تأیید بیرونی میماند. اگر کسی او را تحسین نکند، احساس بیارزشی میکند و انگیزهاش کاهش مییابد.
تحولات خطرناک در دوران نوجوانی
در دوران نوجوانی، که دورهی هویتیابی و استقلال است، این نوع تربیت پیامدهای عمیقتری بر جای میگذارد:
- شکستن ناگهانی تصویر ذهنی:
جهان بیرون، مانند خانه، پر از ستایش و امتیاز نیست. وقتی با نقد یا قانون روبهرو میشود، احساس میکند مورد بیعدالتی قرار گرفته است. این شکستن ناگهانی تصویر «منِ کامل» میتواند زمینهساز خشم، افسردگی، گوشهگیری و حتی بیماریهای خطرناک روانی و خود کشی شود. - وابستگی عاطفی افراطی:
چنین نوجوانی ممکن است بهدنبال روابطی باشد که در آن همچنان نقش «ویژه» خود را حفظ کند. اگر این نقش تهدید شود، کنترلگری، حسادت یا وابستگی ناسالم بروز میکند. - خودبزرگبینی و ناتوانی در پذیرش اشتباه:
از آنجا که هرگز مسئولیت خطاهای خود را بر عهده نگرفته، هر انتقاد را توهین میداند. در نتیجه، روابطش با معلمان، همسالان یا خانواده پرتنش میشود.
پیامدهای بلندمدت در بزرگسالی
۱. اختلال در روابط عاطفی و شغلی:
افرادی که پرنسوار تربیت شدهاند، معمولاً نمیتوانند در روابط دوطرفه دوام بیاورند. در ازدواج، توقع دارند طرف مقابل بدون انتقاد و بدون مرز رفتار کند. در محیط کار نیز با رئیس یا همکاران دچار تعارض میشوند، چون تحمل دستورات و مسئولیت را ندارند.
۲. اضطراب و شکنندگی هیجانی:
در ظاهر ممکن است اعتمادبهنفس بالایی داشته باشند، اما این اعتماد سطحی و وابسته به تحسین دیگران است. کافی است مورد بیتوجهی قرار گیرند تا دچار اضطراب، احساس ناکافی بودن یا حتی افسردگی شوند.
۳. ناتوانی در خودکنترلی:
از آنجا که در کودکی با مرز و قاعده مواجه نشدهاند، در بزرگسالی کنترل خشم، هزینه، یا رفتارهای ناگهانی برایشان دشوار است. این مسئله گاه به اعتیاد، ولخرجی یا شکست در مدیریت زندگی منجر میشود.
۴. عدم تابآوری در بحرانها:
زندگی واقعی پر از چالش است. اما کسانی که همیشه در «قصر آرامش» بزرگ شدهاند، در برابر نخستین بحرانهای زندگی—مثل شکست تحصیلی، جدایی، یا از دست دادن شغل—بهسرعت فرو میریزند.
اصلاح مسیر تربیت
برای جلوگیری از شکلگیری این الگو، والدین باید میان محبت و پرستش تمایز قائل شوند. عشق والدین نباید به گونهای باشد که کودک را از واقعیتها جدا کند.
- مرزهای روشن وضع کنید: اجازه دهید بداند قوانین خانواده و جامعه قابل مذاکره نیستند.
- تحسین هدفمند داشته باشید: تلاش، پشتکار و اخلاق را تحسین کنید نه فقط ظاهر یا هوش ذاتی را.
- به او مسئولیت بدهید: حتی کارهای کوچک مانند جمعکردن وسایلش، تصمیمگیری برای لباس یا کمک در خانه.
- اجازه دهید ناکامی را تجربه کند: این تجربه نهتنها آسیبزننده نیست بلکه پایهی تابآوری در بزرگسالی است.
- در میان همسالان عادلانه برخورد کنید.
- به او پذیرش پیامد رفتار در قبال مسئولیت را بیاموزید.
راهکارهایی برای والدین
- بهجای برآوردن فوری خواستهها، او را به صبر و گفتگو دعوت کنید.
- هنگام تعریف و تمجید، بر تلاش، پشتکار و اخلاق او تمرکز کنید نه فقط نتیجه.
- اجازه دهید گاهی با پیامد طبیعی انتخابهایش روبهرو شود.
- با او درباره احساسات دیگران حرف بزنید تا همدلیاش تقویت شود.
- از کلمه «نه» نترسید؛ کودکی که با مرزها آشناست، در آینده انسان محترمتری خواهد شد.
- شرکت کودک در فعالیت های تیمی و گروهی و اجازه دادن به پذیرش مسئولیت در گروه و تعهدپذیری نسبت به آن.
تربیت شاهزاده واقعی
شاهزاده واقعی کسی نیست که خدمتکار داشته باشد، بلکه کسی است که مسئولیت را میشناسد و قدر دیگران را میداند. در تربیت سالم، کودک میآموزد که احترام، نتیجهی رفتار درست است نه جایگاه خانوادگی یا ظاهر.
کودک باید بداند که شکست بخشی از مسیر رشد است؛ و وقتی اشتباهی میکند، فرصتی برای یادگیری دارد نه مجازات یا ترحم.
اگر والدین میخواهند فرزندشان همچون پرنس یا پرنسس واقعی باشد، باید او را به «نجابت رفتاری»، «همدلی»، «قدرت تصمیمگیری»، و «خودکنترلی» مجهز کنند، نه به لباسهای براق و عکسهای ساختگی.
تربیت پرنس و پرنسسوارانه در واقع تلاشی ناخودآگاه برای دادن خوشبختی به فرزند است، اما نتیجهاش اغلب وارونه است. کودک بهجای امنیت روانی، دچار شکنندگی درونی میشود. او در آینده نه پادشاهی مقتدر، بلکه فردی مضطرب، وابسته و ناپایدار خواهد بود.
محبت واقعی یعنی آمادهکردن کودک برای دنیای واقعی، نه ساختن جهانی خیالی از بیعیبی و امتیاز.
فرزندانی که بیاموزند ارزشمندند اما نه برتر از دیگران، در آینده نه تاجدارند و نه زیردست، بلکه انسانهایی متعادل، همدل و مقاوم در برابر سختیها خواهند بود.










