انتظار تغییر از همه داریم، غیر از خودمان

تأملی بر جایگاه مفهوم تغییر در فرهنگ ایرانی

نویسنده : ابراهیم اصلانی

روان‌شناس فرهنگی

 

در صف نانوایی ایستاده‌ای. یکی می‌آید که دوست و آشنای جناب نانواست. نانش را بدون نوبت می‌گیرد و می‌رود. بحث و تحلیل بین حاضران درمی‌گیرد که: «ای آقا! این چه وضعی است، مردم یک ذره هم انصاف ندارند. مگر طرف نمی‌بیند که این همه آدم صف ایستاده‌اند.» همه، همه‌چیز می‌گویند، البته کمتر کسی جرئت می‌کند به خود جناب نانوا اعتراض کند.

در تاکسی نشسته‌ای. اتومبیل دیگری سبقت بی‌جا می‌گیرد یا بد حرکت می‌کند و به دیگران راه نمی‌دهد. الفاظ ناجور جناب راننده تاکسی را که نمی‌شود این‌جا نوشت، اما این قبیل حرف‌ها را حتماً همه شنیده‌اید: «یارو مثل این‌که امروز ماشین خریده است. تقصیر لیزینگ است که هر آدم بی‌شعوری جرئت می‌کند برود ماشین اقساطی بخرد و زیر پایش بیندازد. آخر این‌ چه طرز رانندگی است…»

در خیابان می‌بینی، کسی از داخل اتومبیل، آشغالی را به بیرون پرتاب می‌کند. با دوست همراهت، باب یک خطابه مفصل را در خصوص آداب‌ندانی مردم و بی‌ملاحظی آن‌ها باز می‌کنید. کلی هم مثال و مصداق می‌آورید که بله! مردم رعایت هیچ‌چیز را نمی‌کنند.

در جمع خانواده، مهمانی، محیط کار، داخل اتوبوس، مغازه و همه‌جا، زمینه‌های فراوانی پیش می‌آیند تا به رفتار فرد یا گروهی ایراد بگیریم و بعد به تحلیل و نقد بپردازیم. از عجایب روزگار این‌که، اولاً همه، سوژه‌هایی برای عیب‌یابی و عیب‌جویی دارند؛ ثانیاً همه اهل نقد و تحلیل هستند و ثالثاً همه در این‌گونه بحث‌ها اتفاق‌نظر دارند. کافی است کسی نکته‌ای بگوید و مثالی بزند؛ آن‌گاه همه به صورت خودجوش وارد معرکه می‌شوند و شبیه سمیناری که افراد مقاله داده‌اند و مقاله آن‌ها پذیرفته شده است؛ به صورت تخصصی نظر می‌دهند. در نهایت هم، مسیر بحث به گونه‌ای پیش می‌رود که همه می‌پذیرند:

 

-‌ مردم مراعات همدیگر را نمی‌کنند

– هر کس فقط به فکر خودش است

– و اوضاع و احوال اجتماعی اصلاً خوب نیست.

 

ته حرف‌ها چیزی است که شاید کسی بر زبان نمی‌آورد، ولی همه به دنبال آن هستند: تغییر.

وقتی از کارها ایراد می‌گیریم و رفتارها را نقد می‌کنیم، معنای دیگرش این است که وضعیت نباید این‌گونه باشد و جامعه نیازمند تغییر است.

ما ایرانی‌ها ید طولایی در تحلیل و نقد داریم. این موضوع از نق‌ونوق شروع می‌شود و به گوشه و کنایه می‌رسد. بعد هم نوبت نقدهای عامیانه است که البته مراتبی دارد. گاهی هم می‌توان نقدهای اصولی و منطقی دید. در نقد، مفهوم جدا کردن خوب از بد آشکار، ولی مفهوم تغییر مستتر است.

 

-‌ پدر و مادری که به رفتار فرزندش ایراد می‌گیرد

– معلمی که از دانش‌آموزش انتظار دارد مطابق نظر او عمل کند

– رئیسی که عملکرد کارکنانش را مقبول نمی‌داند

– مردمی که رفتار دیگران را نقد می‌کنند

– و هر یک از ما که رفتار یا حرکتی باب میل‌مان نیست؛

 

در واقع دنبال تغییری هستیم یا امیدوار به تغییری هستیم که وضعیت را بهتر کند. حتی اگر زیاد به تغییر خوش‌بین نباشیم، باز هم به ایراد گرفتن ادامه می‌دهیم تا شاید اتفاقی بیفتد یا حداقل دل‌مان خنک شود!

یک نکته ظریف در رفتار اجتماعی ما ایرانی‌ها، توقع تغییر از دیگران است. جالب است ما گاهی به گونه‌ای از دیگران ایراد می‌گیریم که انگار همه مشکل دارند، غیر از خودمان. به همین‌گونه، ما همیشه تغییر را از دیگران انتظار داریم و گفته یا ناگفته، خود را از نیاز به تغییر مبرا می‌دانیم.

*‌ پدر یا مادر از فرزندشان انتظار نظم، ادب، نمره‌های بالا، وقت‌شناسی، تمیزی و غیره را دارند، اما کدام بچه‌‌ای جرئت می‌کند به رفتارهای پدر و مادرش ایراد بگیرد و از آن‌ها انتظار تغییر داشته باشد؟ کدام پدر و مادری هم چنین اجازه‌ای را به فرزندش می‌دهد؟

* معلم از دانش‌آموزانش درس‌خوانی، انضباط و ادب می‌خواهد، اما کدام معلم تحمل شنیدن و پذیرفتن نقد را دارد؟

* رئیس یا مدیر به خود حق می‌دهد ناراضی باشد، امر و نهی کند، جریمه و توبیخ کند و همه نوع تغییری را توقع داشته باشد، اما کدام رئیس یا مدیری تغییر را دوطرفه می‌بیند؟

* من و تو به همه، همه‌جور ایرادی می‌گیریم. زمین و زمان را به هم می‌دوزیم تا ثابت کنیم که دیگران ادب و نزاکت ندارند و وضعیت رفتارهای اجتماعی بدجور قاراشمیش است. به این ترتیب، انتظار داریم خیلی چیزها تغییر کنند و بسیاری از افراد در سطوح گوناگون، با تغییر در افکار و رفتارشان، آن‌گونه باشند که باب میل ماست.

 

درک مفهوم تغییر   

مرغ همسایه، شاید غاز باشد، اما رفتار همسایه، گاهی از رفتار مرغ هم بیشتر جای ایراد دارد. ما در فرهنگ‌مان، دو جور رفتار متناقض داریم. گاهی داشته‌ها و شایستگی‌های دیگران را بیشتر و بهتر از خود می‌پنداریم. این موضوع بیشتر به ذهن و نگرش ما بستگی دارد، یعنی حاصل تصورات ما از دیگران است. گاهی هم عیب و ایرادها را به دیگران نسبت می‌دهیم، بدون آن‌که دامن خودمان لکه‌دار شود. وقوع هر یک از این دو رفتار، به عوامل و شرایطی وابسته است، بستگی به این دارد که کدام، بیشتر صرف کند.

نکته مهم در هر دو رفتار، قضاوت بر مبنای دیگری است. در بسیاری از موارد، ملاک‌ها برای تحلیل و نقد، دیگران هستند، آن‌هایی که دور و بر ما زندگی می‌کنند.

درک مفهوم تغییر نه از دیگری، بلکه از خود ما شروع می‌شود. پیش از آن، باید نیازی، ضرورتی، شوقی و باوری برای تغییر وجود داشته باشند. این هم نکته‌ای است که در فرهنگ ما جای تأمل فراوان دارد. یکی از علل ناخودآگاه عدم آمادگی برای تغییر این است که فکر می‌کنیم از ما گذشته است، یعنی رفتارها و عادت‌ها آن‌قدر در وجود ما محکم شکل گرفته‌اند که دیگر امکانی برای تغییر وجود ندارد. این تعبیر از زبان بسیاری، حتی گاهی جوان‌ها شنیده می‌شود:

«از ما که گذشت». وقتی کسی این‌گونه بیندیشد، دیگر تلاشی برای تغییر نخواهد کرد.

تغییر در بیشتر موارد، کاری مشکل و حتی گاهی تنش‌زاست. تغییر هزینه دارد و نه فقط مستلزم اصلاح رفتار، بلکه نیازمند دگرگونی‌های درونی است. شاید برای همین، ما ترجیح می‌دهیم دیگران تغییر کنند تا خودمان.

برای یک پدر و مادر ساده‌تر است که از فرزندشان بخواهند منظم و مرتب باشد. جوراب‌هایش را جای مشخصی بگذارد. وقتی از بیرون به منزل آمد، لباس‌هایش را آویزان کند. کتاب و دفترش را هر جایی نگذارد. وقت‌شناس باشد و خیلی انتظارات دیگر. آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که چند درصد از پدرها و مادرهای ایرانی آدم‌هایی منظم و مرتب هستند؟

در جامعه ما، بسیاری از کسان توقعاتی دارند که خود آن‌گونه نیستند:

-‌ به فرزندان‌مان قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی را آموزش می‌دهیم، ولی خود به همان‌ها عمل نمی‌کنیم.

– از دیگران انتظار رعایت ادب و نزاکت را داریم، ولی گاهی خود با هزار و یک توجیه، همان‌ها را زیر پا می‌گذاریم.

– از پارتی و رشوه بد می‌گوییم، ولی گاه و بی‌گاه همان‌ها را برای خود جایز می‌شماریم.

– از این‌که در ادارات، آدم‌ها را می‌دوانند و کار ارباب‌رجوع را درست انجام نمی‌دهند، گلایه داریم، ولی گاهی خود، همان بلا را سر مردم می‌آوریم.

 

لالایی نخوان!

می‌گویند: تو که لالایی بلدی، چرا برای خودت نمی‌خوانی؟! اما فکر می‌کنم به اندازه کافی خواب بوده‌ایم. بهتر است دیگر هم لالایی نخوانیم و هم از فرصت‌های بیداری خوب استفاده کنیم.

به سراغ خود برویم؛ من چه‌قدر برای تغییر آمادگی دارم، چه افکار و رفتارهایی در وجودم، نیاز به تغییر دارند، برای تغییر، باید از کجا شروع کنم؟

بعد از این، وقتی خواستید به کسی که:

– در نانوایی نوبت را رعایت نمی‌کند

– در خیابان سبقت خلاف می‌گیرد

– در اتوبوس جایش را به افراد مسن نمی‌دهد

– در تاکسی با موبایلش، بلندبلند حرف می‌زند

– موقع راه رفتن در پیاده‌رو، مراقب دور و برش نیست

– اهل پارتی‌بازی و رشوه است

– سر دیگران کلاه می‌گذارد

و هر کس دیگر ایراد بگیرید، ایراد بگیرید؛ ولی خودتان را هم فراموش نکنید. اگر کارهای دیگران نادرست است، کارهای شما تا چه حد درست است؟ اگر دیگران باید تغییر کنند، خود شما تا چه حد نیاز به تغییر دارید؟ اگر وضعیت رفتارهای بقیه خوب نیست، خود شما در چه وضعی هستید؟